در زمان قدیم،مردی ا ستثنایی در سیاره ی دیگر زندگی می کرد که بال هایی در کمر خود داشت و نام او به همین دلیل مرد پرنده بود.او دستگاهی اختراع کرده بود که می توانست انسان را با اشیا ترکیب کند.یک روز،مرد حفاری پیش او رفت تا بر روی دست او یک مته نصب کند.مرد پرنده گفت:(باشه؛این کار را برای تو انجام میدهم.) و برای استراحتی کوتاه به گوشهای رفت...
و مشغول نوشیدن قهوه شد.
در این هنگام،پسرش به سراغ دستگاه رفت و برنامه ریزی آن را تغییر داد.مرد پرنده (که در هنگام خوردن قهوه بود) دکمه روشن شدن دستگاه را زد و دستگاه شروع به کار کرد.مرد حفار تبدیل به هیولایی شد که بیشتر از میلیون ها دست داشت و بدتر از آن:هر دستش یک اسلحهی بسیار خطرناک و مرگبار بود.
مرد پرنده خواست او را به حالت عادی بازگرداند ولی به دلیل حجم بسیار زیاد این تغییر؛حفار مرد و نیروی هیولا،او را کنترل می کرد.مرد پرنده به دلیل اینکه منشا این تغییر وحشتناک را میدانست ...
به نظرم فکر کنم که مرد پرنده همون نرو باشه که تو دویل مکرای بود!
مگر نه؟
:D
پرفسور
اون عکس شخصیت منفی داستانه
نه مرد 
پرنده
قسمت بعدی رو میخوایم!!!!!!!!!!
قسمت بعدی رو بخوا!!
قسمت بعدی کوووووووووووووووووووووش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قسمت بعدی اینجاست
میدونی چندماهه منتظر قسمت بعدی هستیم؟ قسمت بعدی!!!!!!!!!!!!
جع جع جعفر, جع جع جعفر. اینجا گودبای پارتی جعفره...


قسمت بعدی رو فقط واسه تو گذاشتم جعفر
خدایی از همه ی کتابایی که خوندم باحالتر بود! قسمت بعدی رو مییییییییییییییخوایم!
مگه میشه داستان من باحال نباشه؟؟ من زورو هستم

قسمت بعدو پس کی میزاری؟ 1000 ساله منتظریم!
برادر قسمت بعدی در سایت موجود میباشد و شما میتوانید از آن بهره ی معنوی مورد نیاز را ببرید.
خیلی باحله قسمت بعد رو کی میذاری
برادر قسمت بعدی را در سایت قرار دادم و شما میتوانید آن را مطالعه کنید! برای ما هم دعا کنید برادر
خیلی باحال بود
مگه میشه داستان من باحال نباشه؟
